جدول جو
جدول جو

معنی سل دوش - جستجوی لغت در جدول جو

سل دوش
(سُ)
مقابل ساق دوش. شاه بالا که بجانب چپ ایستد، آنکه در سمت چپ داماد یا عروس ایستد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

آنچه در دل اثر کند و دل را رنجور و آزرده و خونین سازد. دربارۀ تیر نگاه و مژگان و تیری که در قلب فرونشیند می گویند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلندوش
تصویر غلندوش
قلمدوش، سوار بر دوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلمدوش
تصویر قلمدوش
سوار بر دوش
قلمدوش کردن: کنایه از کسی را بر روی شانۀ خود سوار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل نوش
تصویر گل نوش
از الحان قدیم ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم دوش
تصویر هم دوش
هم قدم، همسر، برابر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبک دوش
تصویر سبک دوش
کسی که باری بر دوش نداشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سگ دوی
تصویر سگ دوی
تکاپو و دوندگی بیهوده و بی فایده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سه گوش
تصویر سه گوش
مثلث شکل، سه کنج، در ریاضیات مثلث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل خوش
تصویر دل خوش
خوش دل، خوشحال، مسرور، شادمان، خشنود
فرهنگ فارسی عمید
جوانی هم سال و هم بالای داماد که در شب عروسی دوش به دوش داماد حرکت کند، شاه بالا، همدم، همسر، قرین، نظیر
فرهنگ فارسی عمید
(غَ لَ)
در تداول عامه، کتف. منکب، به غلندوش گرفتن بچه را. قلمدوش.
- به غلندوش گرفتن یا به غلندوش خود سوارکردن بچه را، او را بر یکی از دو دوش حمل کردن
لغت نامه دهخدا
رجوع به ساق دوش شود
لغت نامه دهخدا
شاه بالا، (جهانگیری)، در ترکی کسی که چون داماد به عروسی سوار شود یکی را که همسن و همبالای او باشد به لباس زیبا آراسته ردیف او سازند و آن را بفارسی شاه بالا گویند، (آنندراج)، شهباله، (ناظم الاطباء)، شاه بالا که بر جانب راست داماد یا عروس ایستد، و این کلمه مرکب است از ’ساق ترکی، بمعنی راست و یمین’ و دوش فارسی بمعنی کتف در مقابل سل دوش، ساغدوش، مجازاً بمعنی قرین و نظیر استعمال کنند، (آنندراج)، همدم و رفیق و یار و همسر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ بُ)
آنکه هیچ بار با خود نداشته باشد. (آنندراج). خفیف الحاذ
لغت نامه دهخدا
(پُ لِ دُوْ وُ)
پاپ از1464 تا 1471م
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ / دُ)
تکاپوی و جستجوی بی فایده. (آنندراج). دوندگی بی فایده و بی ثمر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قلم دوش
تصویر قلم دوش
شانه سوار
فرهنگ لغت هوشیار
سوار کردن بر شانه (دوش) یا قلمدوش سواری. سواری بر دوش کسی: قلمدوش سواریهایش (بهرام) بر گردن رفقا هنگامی که اتوبوس خراب می شد، . . همیشه ورد زبان پدر بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر دوش
تصویر پر دوش
پریشب
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که شب عروسی دوش بدوش داماد راه میرود و او را شاه بالا هم میگویند
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ای باریک که نظامیان بر دو دوش جامه دوزند و روی آن را درجه نظامی نصب کنند پاگون: برق سردوشیهای او چشمها را خیره کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه گوش
تصویر سه گوش
مثلث، سه کنج
فرهنگ لغت هوشیار
پوشیده از گل: زمین ز سایه ابر بهار گل پوش است ز جوش لاله و گل خون خاک در جوش است. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
کتف دوش منکب. یا غلندوش گرفتن یا به غلندوش خود سوار کردن بچه را. او را بر یکی از دو دوش خود حمل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آهنگی است از موسیقی قدیم: تا بربم و بر زیر نوای گل نوش است تا بر گل بر بار خروش ورشان است. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم دوش
تصویر هم دوش
هم قدم، هم عنان، برابر، همسر، یار، رفیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل نوش
تصویر گل نوش
نام نوایی است در موسیقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلمدوش
تصویر قلمدوش
سوار کردن بر شانه، غلندوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غلندوش
تصویر غلندوش
((غَ لَ))
کتف، دوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساقدوش
تصویر ساقدوش
((قْ))
کسی که شب عروسی دوش به دوش داماد حرکت می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سه گوش
تصویر سه گوش
مثلث
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بر دوش
تصویر بر دوش
بر عهده
فرهنگ واژه فارسی سره
گاو یا گوسفندی که به راحتی قابل دوشیدن باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
کول و دوش، سکوی اجاق هیزمی که جای چراغ، لامپا و بوده است
فرهنگ گویش مازندرانی